فدای لب تشنه ات
سلام برلب عطشانت وفغان ازجگرسوخته ات…
تشنگی لبت را میتوانستی تحمل کنی ولی سوختگی جگرت را چطور؟!!!
دیدن تشنگی فرزندت را؟!!!یتیم شدن دخترت را؟!!!سیلی زدن طفل 3ساله ات را توان تحملت بود؟!!!
من به فدای جگرسوخته ات،به فدای آهی که هنگام فریاد (هل من ناصر ینصرنی)سردادی…
نمی دانم آیا اگر درآن زمان بودم به ندایت لبیکی می گفتم…
منی که دراین زمان نهیب بردل فرزندت می زنم…
کوکجا میتوانم فریادرس ناله های غریبانه ات باشم …
وای برمن ،وای برزمانه ای که درآن زندگی میکنم.وای!وای!!!